نه دیگر محال است تو را از دست بدهم
قید همه را به خاطر تو میزنم
قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را
به همه نشان میدهم!
مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!
وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر
آمدن تو است ، لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که
میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام
چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی
که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای
هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که
مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم …
و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم ، تنها دلیل
زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم…
خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای
نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ، که غیر از
این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ، همه اینها تبدیل به
یک قصه ی بی فرجام میشود!
ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ، و
آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من
برای تویی که همیشه میمانی در دلم !
نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و
تو را با خود میبرم
تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در
کنارم نبودی با یادت زنده باشم
ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که
هم احساس با من میشوی ، و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم
همه با هم یکی میشویم!